یازهرا ...
بسم الله النور
اربعین آمده، کم کم همه در حال سفر و منه خسته بی جان، به راه است چشمم
همه چیز اماده است؛ پول راه، کوله راه، هم سفر خوب و امین
آنچه اما به برم نیست برات آقاست
از قدیم است کلامی که به گوشم مانده و شده باور قلبی که برات همه زوار حسین ابن علی جز به امضای امامی که رضا گفته خداوند به او، نشود آماده
و من خسته و تنها که اگرچه به میان جمعم، لیک قلبم به تپش امده از حال برای به سفر رفتن در آینده.
اربعین است همه راهی مشایه شوند، گام هاشان همه در راه خداست.
سیل جاری جهان، روبه سوی دریاست،
قطره ها از همه جا جمع شدند، تا که دریا بشوند
همه را یک نفر از کل جهان جمع کند
تک به تک، تن به تن ، دل به دل
همه را او دیده
و به ایشان همگی اذن بداده که قدم در ره این عشق پر از اشک نهند
راستی چند تن از این همه زائر که می آیند بسوی ارباب، به جواز حرم یار توجه کرده؟
چند تن در ره معشوق اثر دست رضا را به براتش دیده؟
چند تن روز و شب سال خودش را به تمنای جوازی ز شه عشق نموده سپری؟
ساعت هشت به هر صبح و شبی اشک، از دیده خود کرده روان و به دل داشت تمنا که رضا جان تو بزن مهر بر این حال دلم تا روم سوی حسینی که بود خون خدا.
لذت دیدن شش گوشه این کشتی نجات تا نخواهی نرسد بر دل خسته در حسرت ما
روزگارم همه تلخ و شیرین، به تمنای زیارت سپری شد اما
چه فزون گشته پریشانی دل، چو ندا داد منادی
که علی اهل عالم, بشتابید برای ماتم
شده ایام عزا، و پریشان شده ذرات جهان
لحظه ها می گذرند، دم به دم می رسد ایام چهل روز پس از عاشورا.
اربعین می آید
همه چون موج تکاپو دارند، و منه ذره ناچیز کماکان مبهوت.
اگر اقا ندهی اذن چه باید بکنم؟!
اصل رفتن به جوازی است که در دست شماست.
جان زهرا نکند رو ز منی برداری
هرکه هستم
هرچه هستم
خودتان میدانید
جز شما نیست پناهی که پناه آوردم.