گداهای قم
بسم الله النور
تو این چند روز یه صحنه هایی رو شاهد بودم که انگار خواب بودم!
انگار داشتم فیلم سینمایی میدیدم!
نشسته بودیم که یه گروه افغانی اومدن و مثل اینکه هرشب برنامه شون اینه پناه بیارن واسه خوابیدن به حرم خانوم فاطمه ی معصومه سلام الله علیها …
یه خانم مسنی توشون بود که کنار ما نشست …
دوستم وقتی دید میخوام واسش غذا بگیرم ،پیش دستی کرد و رفت و واسش یه دست چلوکباب گرفت که بخوره و شب رو گشنه نمونه!
وقتی برگشت تا میخواست خانومه شروع به خوردن غذاش بکنه ،یهو دو تا خانوم جوون تر اومدن سراغش و محکم به شونه هاش میزدن که نمیدی سهم مارو ها؟
اونم نمیدونم به زبون خودشون چی بهشون میگفت!
ولی خب چند دقیقه ای شاهد تهدید های اساسی که بهش کردن بودیم!
و در نهایت اون تسلیم شد و یه خورده از محتویات غذاش بهشون داد و رفتن!
ولی اون چند دقیقه رو با دهن باز و حیرت زده شاهد ماجرا بودم !
باورم نمیشد که برای یه ذره غذا اینطوری چند تا آدم به جون هم بیفتن !
چند شب بعدش هم داشتیم یه گوشه غذا میخوردیم که یه خانومی اومد بالا سرم و گفت از غذات میدی بم؟
دلم میخواد! من حیرت زده نصف پیتزام رو دادم بش بخوره!
این مدت همش فکر میکردم چقدر بده همچین آدمایی تو قم هستن!
چراکه امنیت زائران رو به خطر میندازن!
مثلا مدام اون چند نفر رو سر زائرا میچرخیدن! و من دارو ندارم رو بغل گرفته بودم که مبادا چیزی از وسایلمون رو تو خواب و بیداری ببرن!
چقدر حس بدی بود این وقایعی که اتفاق افتاد!
و چقدر بعدش خداروشکر کردم که کلی نعمت دارم و شاید بی توجه بهشون باشم!
خدایا گرسنگان رو سیر کن و بی پناهان را پناه باش
ولی