17 مهر 1402
بسم الله النور توی ترمینال وایساده بودیم واسه اومدن اتوبوس … دیدم یه خانومی داره نگاهم میکنه !خونه ش قم بود و اومده بود بدرقه ی مادرش! لبخند زدم و سر صحبت رو باز کرد! نگو من شبیه یکی از دوستای صمیمیش هستم و بعد چند دقیقه دیگه با… بیشتر »
17 مهر 1402
بسم الله النور یکی از بهترین دقایقی که تو قم داشتم اینه که بیشتر مواقع راهنمای زائر بودم و منو با خادمان اشتباه میگرفتن😂💚 این خیییییلی حس فوق العاده ای بود … داشتم رد میشدم تو حرم که دیدم یه خانمی سلام و احوال پرسی خیلی خوبی کرد و خسته… بیشتر »
17 مهر 1402
بسم الله النور سر صف نماز جماعت بودیم که یه خانوم گیر روسری میفروخت اومد کنارم نشست ! وسایلش رو ریخت بیرون! هرچقدر گفتم نمیخوام گیر داد که خب نگاه کن شاید خوشت بیاد! منم دلشو نشکستم ! مشغول دیدن بودم که یهو دو تا از خادمان با بیسیم اومدن بالا سرش… بیشتر »
17 مهر 1402
بسم الله النور تو این چند روز یه صحنه هایی رو شاهد بودم که انگار خواب بودم! انگار داشتم فیلم سینمایی میدیدم! نشسته بودیم که یه گروه افغانی اومدن و مثل اینکه هرشب برنامه شون اینه پناه بیارن واسه خوابیدن به حرم خانوم فاطمه ی معصومه سلام… بیشتر »
17 مهر 1402
بسم الله النور خیلی این حرفش به دلم نشست … پناه برخدا 💚 بیشتر »
17 مهر 1402
بسم الله النور هر که رو انداخت، خاطر جمع زائر می شود … #امامرضاجان💚 بیشتر »